یکی از دوستام تو دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیله (آذر 1391) ... آخرای شب بود ..
باهام تماس گرفت ... حالش خیلی پریشون بود ....
مونده بود چرا الآن که موقع تحویل پایان نامه شه باید پایان نامه رو از دست بده ..
خیلی آشفته بود ...
بااینکه مذهبی بود اما حسابی دلش گرفته بود که چرا این اتفاق براش افتاد...
خدا میتونست جلوی این اتفاقو بگیره !....
رفتم از خدا خواستم با حکمتهای استاد کمکش کنه کتاب صراط استاد رو دستم گرفتم ؛
به نیت راهنمایی استاد براش کتاب رو باز کردم ... و خوندم ...
مثه معجزه بود! ...
خیلی آروم شد....
گفت : این آقا کیه که اینقدر خوب حرف میزنه ...
گفتم ایشون آقای مهربونیه که حتی بعد رفتنش دست بچه هاشو رها نمیکنه ...
جملات رو تو اتاق خوابگاه زده بود...
میگفت بچه ها از رو جملات برا خودشون برداشتن ...
و این بود اون جملات زیبا :
دنیا راه است ...
دنیا کلاس است...
کوره است ...
آنقدر میسوزاندت که آماده ی درسها شوی و گام برداری...
این بلاها آنقدر ادمه می یابند که به عجز برسی...
و آنقدر فشار میآورند که از تمامی مراحل علم و عقل وعشق و عمل آزاد شوی
و از این مرکب ها هم ناامید بمانی ...
این بلا و امتحان است که نارسایی مرکب ها را نشان میدهد
و تو را به عجز میرساند ...
(اینجا) تازه شروع قدرت است ...
وقتی دیوار وجود تو در هم می ریزد ؛
آنوقت با توانی دیگر راه میافتی
که تمام فشارها برای این بود که این دیوارها بشکند
و تو به این وسعت راه یابی ...
کسی که جز او نمیشناسد و جز او دستگیری نمی بیند
این وجود به توحید رسیده ،رها نمیشود...
او را پروریده اند که نگهدار باشند چگونه رهایش میکنند ؟....
او را با شور و طلب همراه کرده اند ،
این آتش را در او برافروخته اند
و سپس او را با عجز و یاس از خویش ،
یقین به همراهی و امداد او را در درونش ریخته اند
و همین است که به دعا روی میآورد ...
با دعا و خواندن تو ، برایت حساب باز میکنند
و راهت میدهند ...
توکل در تو ریشه میگیرد
و نیرومند میشود
چون تو با وجود تمام وسیله ها نارسایی را دیده ای...
این است که با وجود تمام وسیله ها مغرور نمیشوی که رسیدم
و بدون هیچگونه وسیله مایوس نمیشوی که ماندم
و این معنای توکل است
( کتاب صراط - استاد صفایی حائری)